ترادف در نهج البلاغه (2)
ترادف در نهج البلاغه (2)
كارشناس ارشد زبان و ادبيات عرب
4- ابن ابي الحديد (ولادت. 656ه.ق)
5- ابن ميثم بحراني (ولادت.679ه.ق)
علاوه بر اين، ابن ميثم در شرح بعضي از مفردات نهج البلاغه نيز به وجود ترادف در كلام اميرالمؤمنين(ع) اشاره مي كند. مثلاً در شرح دو كلمة "مَشرَع" و "مورد" مي گويد: «مترادف يا قريب به مترادف هستند» (8)؛ يا اينكه مي گويد: "اختدام" و "استخدام" به يك معنا هستند» (9)؛ و در جاي ديگر مي گويد: «"شوري" مترادف "مشاوره" مي باشد» (10). و مثالهاي ديگري كه نشان مي دهد ابن ميثم وجود ترادف در نهج البلاغه را مي پذيرد.
6- علّامه ميرزا حبيب الله هاشمي خويي (ولادت. 1324ه.ق)
اين شارح، علاوه بر اعتراف به وجود ترادف در مقدّمة شرح خود، در تفسير مفردات نهج البلاغه نيز به وجود ترادف در آن اعتراف مي كند؛ مثلاً در تفسير كلمة "فطرت" مي گويد: «"فطرت" از نظر لفظ و معني، مانند "خلقت" است» (13). و يا اينكه مي گويد: «"بلوي" و "بلا" به يك معنا هستند (14)، و "صديان" از نظر لفظ و معني، مانند "عطشان" است (15)، و "ضنك" و "ضيق" هم معنا هستند» (16)؛ كه نمونه هاي آن در شرح او بسيار است.
امّا علّامه خويي، علي رغم اعتراف به وجود ترادف، گاهي همانند شارحان قبل از خود - بيهقي و راوندي- تفاوتهايي ميان الفاظ به ظاهر مترادف قايل مي شود. مثلاً در شرح كلمة "ماتح" مي گويد: « "ماتح" مانند "مايح" است». بدين ترتيب، او اين دو لفظ را مترادف مي داند؛ اما در ادامه مي گويد: «اما تفاوت اين دو كلمه در اين است كه "ماتح" يعني كسي كه بالاي چاه مي ايستد و از چاه آب مي گيرد، امّا "مايح" كسي است كه به داخل چاه مي رود و سطل را پر از آب مي كند» (17) . يا در جاي ديگر، در تفاوت بين هر دو كلمة "جِدّ" و "اجتهاد" مي گويد: «شايد تفاوت اين دو كلمه در اين است كه "جد" صفت عزم و اراده، و "اجتهاد" صفت عمل مي باشد، و تفاوت بين "تاهّب" و "استعداد"، مانند تفاوت بين "جدّ" و "اجتهاد" است. پس "تاهّب" صفت عزم و اراده، و "استعداد"، صفت عمل مي باشد».(18) و مثالهاي ديگري از قبيل كه نشان مي دهد علّامه خويي نيز همچون شارحان قبل از خود، معتقد به ترادف غيرتام يا شبه ترادف در نهج البلاغه است.
7- محمّدجواد مغنيه
محقّقان معاصر ديگري نيز به وجود ترادف در كلام امام (ع) اشاره كرده اند، كه از ميان آنها مي توان جورج جرداق را نام برد كه در كتاب خود، روائع نهج البلاغه، در ضمن سخن دربارة اسلوب خطابي امام علي (ع)، به وجود ترادف در كلام آن حضرت اعتراف مي نمايد: «اسلوب او متمايز مي شود با تكرار به منظور اثبات تاثير گذاشتن در مخاطب و با استعمال مترادفات و انتخاب كلمات خوش آهنگ و روان (24)». امّا اين محقّق به اجمال و بدون اينكه مثالهايي از متن نهج البلاغه ذكر كند، به اين مسئله اشاره كرده است.
انكار ترادف
يكي از شارحان نهج البلاغه در قرن هشتم نيز، كه نام خود را ذكر نكرده، وجود ترادف در نهج البلاغه را انكار مي كند. اين شارح علي رغم اينكه در مقدّمة شرح خود، از علم معاني و بديع به تفصيل سخن گفته و به وجود مشترك لفظي در نهج البلاغه اعتراف كرده، اما از وجود يا عدم وجود ترادف سخني نگفته است، و هنگامي كه در شرح او بر مفردات كلام امام علي (ع)، دقت مي كنيم، مي بينيم كه وجود ترادف را انكار مي كند. مثلاً اين شارح ترادف بين دو لفظ "تلاوت" و "قرائت" را رد كرده و بين اين دو، فرق قايل شده و مي گويد: «"تلاوت" اعمّ از "قرائت" است. هر قرائتي، تلاوت است، امّا هر تلاوتي قرائت نيست؛ چراكه تلاوت، مختصّ كتاب خدا مي باشد.»(26) همچنين در تفاوت بين "دهر" و "زمان" مي گويد: «"دهر"، در اصلْ اسم است براي مدّت زمان اين جهان، از آغاز پيدايش آن تا آخر آن، و سپس از آن براي هر مدّت زياد تعبير مي شود؛ و "زمان" از آن خاص تر است؛ چراكه "زمان" بر مدّت زمان كم و زياد- هر دو- دلالت مي كند» (27). اين گونه مثالها در شرح او بسيار است.
امّا اين شارح، علي رغم انكار ترادف در بعضي از الفاظِ به ظاهر مترادف، گاهي به وجود ترادف اعتراف مي كند. مثلاً در شرح كلمة "تراث" مي گويد: «اصل تاء در آن، واو است و اصل "ميراث"، "موراث" است، كه واو به خاطر كسرة ماقبلش، قلب به ياء شده؛ در حالي كه اين دو اسم، مترادف هستند» (28). و در جاي ديگر مي گويد: "اِرْتَوَيْتُ" و "تَرَوَّيْتُ" به يك معنا هستند» (29). و همچنين مي گويد: "نذير" و "منذر" نيز يك معنا دارند». (30)
در هر حال، اين شارح را از اعوان و اصحاب انكار ترادف در نهج البلاغه مي دانيم. امّا او ترادف در نهج البلاغه را به طور كامل انكار نمي كند؛ بلكه به وجود ترادف بين بعضي از الفاظ اعتراف مي نمايد.
خاتمه
پي نوشت ها :
1- ابن ابي الحديد، عزّالدين عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، تحقيق از محمّد ابوالفضل ابراهيم، ج1، ص80.
2- همان، ج6، ص172.
3- همان، ج6، ص244.
4- همان، ج7، ص 23.
5- همان، ج8، ص216.
6- بحراني، كمال الدّين ميثم بن علي ميثم، شرح نهج البلاغه، ج1، ص13.
7- همان، صص 14-13.
8- همان، ج1، ص102.
9- همان، ج1، ص 171.
10- همان، ص 253.
11- هاشمي خويي، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعه، تحقيق از سيّد ابراهيم ميانجي، ج1، ص11-10.
12- همان، ج1، صص 216-215.
13. همان، ص 308.
14- همان، ج2، ص 175.
15- همان، ج4، ص 312.
16- همان، ج6، ص 313.
17- همان، ج3، ص 161.
18- همان، ج14، ص 418.
19- مغنيه، محمّدجواد، في ضلال نهج البلاغه، ج1، ص 155.
20- همان، ج1، ص 324.
21- همان، ج2، ص 152.
22- همان، ج3، ص 61.
23- همان، ج4، ص 70.
24- جرداق، جرج، روائع نهج البلاغه، ص 28.
25- نقوي قايني خراساني، سيّدمحمّدتقي، مفتاح السّعاده في شرح نهج البلاغه، ج1، ص 62.
26- شرح نهج البلاغه، تحقيق از شيخ عزيزالله العطاردي، ص221.
27- همان، ص 383.
28- همان، ص 61.
29- همان، ص 217.
30- همان، ص 437.
1- كيذري بيهقي، قطب الدين، حدائق الحقايق في شرح نهج البلاغه، تحقيق عزيزالله عطاردي خبوشاني، موسسه نهج البلاغه، قم، 1416ق/1375ش.
2- جرداق، جرج، روائع نهج البلاغه، تهران، انتشارات مصطفوي.
3- ابن ابي الحديد، عزالدين عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، تحقيق از محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي للطباعه و النشر، 1965.
4- بحراني، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم، شرح نهج البلاغه، قم، چاپخانه دفتر تبليغات اسلامي، 1362ه.
5- شرح نهج البلاغه، تحقيق از شيخ عزيزالله عطاردي، بنياد نهج البلاغه و انتشارات عطارد، قم، چاپ اول، 1375ه.
6- مغنيه، محمدجواد، في ضلال نهج البلاغه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1978م.
7- نقوي قايني خراساني، سيدمحمدتقي، مفتاح السعاده في شرح نهج البلاغه، مصطفوي، تهران.
8- بيهقي، ظهيرالدين، معارج نهج البلاغه، تحقيق و مقدمه از محمدتقي دانش پژوه، با نظارت سيدمحمودمرعشي، كتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، قم، چاپ اول، 1409ق.
9- راوندي، قطب الدين ابوالحسين سيعدبن هبه الله، منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، تحقيق از سيد عبداللطيف كوهكمردي، قم،نشر كتابخانه آيه الله مرعشي، 1409م.
10- هاشمي خويي، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، تحقيق از سيد ابراهيم ميانجي، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1364.
منبع: نشريه النهج شماره 13-14
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}